عشق بهانه ی آغاز بود
آغاز قشنگترین صبح دمان زندگی
عشق بهانه ی سبز با هم زیستن
و اینک
وصال
چیزی که هر گز به آن نرسیدم
.تنها صدایش کردم. تنها فکراوبودم.
تنها قلبم برای اومی تپید. تنها برای او سکوت کردم.
تنها نگاهم برای او بود
ولی وقتی به پایان راه رسیدم. هنگامی که مرا شناخت.
صدایم را دیگر نشنید ...!
فکرم را در خاموشی رها کرد.
سکوتم را به فریاد تبدیل کرد.
چشمانم را کورکرد ومرا تنها گذاشت....!
سلام دوست گلم
لحظات شادی خدا را ستایش کن؛
لحظات سختی خدا را جستجو کن؛
لحظات ارامش خدا را مناجات کن؛
لحظات دردآور به خدا اعتماد کن؛
ودر تمام لحظات خداوند را شکر کن.
به امید این که زندگییت در ساحل
خوشبختی لنگر بیاندازد.
سلام:
چند تا از مطالبت رو خوندم٬ قشنگ می نویسی!
موفق باشی...
مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com
سلام:
چند تا از مطالبت رو خوندم٬ قشنگ می نویسی!
موفق باشی...
مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com
سلام ببین لینک من را با نام دوربین مخفی و دانلود بذار بعد به منم خبربده تا لینکت رو با چه نامی بذارم ممنون موفق باشی
سلام دمت جیس آبجی عجب عاشقانه بود
ورق آخراین دفتر انگار
داره این قصه به آخر میرسه
کاشکی باورم میشد از روز اول یه روزی مهلت من سر میرسه
تا حالا چند باری اینجوری شکستم باور کن که خیلی خستم
حالا من تنها میمونم با خاطراتت برو اما تا روزی برگردی اینجا نشستم
بای
عالی دمت گرم
فوق العادست......
سلام وبلاگ قشنگی داری بابای تا بعد
salam
مطالب خیلی خوبی رو انتخاب کردی امیدورام که همیشه موفق باشی .
salam
me30 ke be web mna sar zadeen az nazaretooon ham mamnoon u lotf dareen faghat ye chezy chera u dar morede aghauooon in nazar ro dareen?
زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم!
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم!
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی.
مرد جوان: مرا محکم بگیر .
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.
روز بعد روزنامه ها نوشتند:
برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند
in matan vase man mail shode bod mah vase u neveshtam omidvaram jaleb bashث
ba tashakor mohsen
قشنگ بود
خسته نباشی و سرت سلامت