منو گذاشت و رفت...! چاپ
تاریخ : پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 در ساعت 07:42 ب.ظ
شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با ما چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
که او هرگز شکستم را نفهمید
اگه چه تا ته دنیا صدا کرد